<meta name='google-adsense-platform-account' content='ca-host-pub-1556223355139109'/> <meta name='google-adsense-platform-domain' content='blogspot.com'/> <!-- --><style type="text/css">@import url(https://www.blogger.com/static/v1/v-css/navbar/3334278262-classic.css); div.b-mobile {display:none;} </style> </head><body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d9176240447988250442\x26blogName\x3d%D8%B1%D9%88%D8%B2+%D8%AE%D9%88%D8%A8+%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://v--law.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://v--law.blogspot.com/\x26vt\x3d-1900262839659549787', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

اگه صبح سرد و غمگین فردا کشته بشم
دلتون برام میسوزه یا عاشقم میشین 
یا تخمتون هم هست کلا ؟
سایکو



سحر 
گل کرده

شبنم

از میون شما دوستان کسی نیست بخواد رابطه ناکامشو به پیوند کووالانسی تشبیه کنه؟

"به نظر من, وقتی اون از لفظ "حالیتون نمیشه" استفاده میکنه, مخاطبش همه ی آدمای سطحی هستن, که احتمالا دارن بهش گوش میدن و نمیدونن اون داره درباره چی زر میزنه. 
از نگاه مردم افسرده, آدمای خوشحال سطحی؛ و از نظر آدمای شاد, مردم غمگین, ضعیف و افسرده ن"

سهراب شهید ثالث

شب های اندونزی
بلند آواز و میان تهی


One One One is the hope
Two Two Two is the key
Three Three Three is the swallow's tail

پایان دنیا

مسخ شدم از صبح, دانشگاه هم نرفتم. اومدم اینجا از خوابی که دیشب دیدم و اینسپشن و اینچیزا بگم, دیدم فایده نداره. حالیتون نمیشه
یاد اولین باری که اومده بود خونمون افتادم. وضع به‌شدت مسخره‌ای بود, یعنی هیچ چیز مثل تو فیلما و چیزایی که تو وبلاگا مینوسن و اینا پیش نمیرفت، در حالی که تصویر ذهنی جفتمون قبلش یه چیز ایده‌الی بود از قضیه. هردومون منتظر بودیم اون یکی یه کول‌بازی‌ای چیزی دربیاره، ولی رسما هیچ‌کدوم هیچ‌کار جالبی بلد نبودیم. هرچند از وضع موجود هم حوصلمون سر نمی‌رفت, مثل خودم بود تیریپش. مساله این بود که رسما مونده بودیم چی کار باید بکنیم الان, قشنگ یه مدت زیادی سکوت کامل به فضا حکم‌فرما شده بود. حاضر بودم هر اتفاق گندی تو اون لحظات بیفته تا بلکه از اون برزخ وحشتناک خلاص بشم یجوری. یهو گفت بیا یه کاری کنیم, یه کاری که مطمئن باشیم الان, تو این لحظه‌ی خاص هیشکی تو دنیا نمیکنه. بعد شروع کرد ادا دراوردن. احمقانه‌ترین صحنه‌هایی بود که میدیدم. فکر کن یه آدم با اعتمادبه‌نفس داغون بخواد ادای آدمای جالب رو در بیاره اونم به مصنوعی‌ترین شکل موجود. صورتش بدجوری سرخ شده بود, بغض هم کرده بود فکرکنم. وضعیت ترحم‌انگیزی بود جدا, میخواستم بغلش کنم و بزنم زیر گریه.
درست یادم نیست بعدش چی شد، ولی چیزی که یادمه اینه که هنوز که هنوزه به روش نیاوردم از کدوم فیلم تابلویی کش رفته بود ایده رو.