سال اول دانشگاه که دخترا و پسرا، همه با ضمیار پاک و بکرشون، وارد اون محیط باز و غریب میشن؛ یکی از بچه های اراکی رو گیر اورده بودیم که، منسن شیطان مجسم ه که ظهور کرده و از نشانههای قیامته و آرماگدون نزدیکه و این حرفا. میرفتیم تو سایت دانشکده ویدیوهاشو میزاشتیم و میشستیم خیلی جدی لیریکهاشو تحلیل میکردیم، باید قیافشو موقع دیدن ویدئوها میدیدید، محشر بود، انگار که مغزش داره سعی میکنه دنیای جدید و تعریف نشدهای رو تحلیل کنه، اخم میکرد، و یه مدت بیحرکت به یهجایی خیره میشد. حسابی ذهنش درگیر شده بود. رابطه آنچنانی نداشتم باهاش، ولی سیستممون جوری شده بود که تا دو-سه ترم بعد هر وقت اتفاقی تو مسیری جایی با هم بودیم و میخواستیم زری زده باشیم، حرف مشترکمون همین منسن بود، حاظرم شرط ببندم همون موقع تو بلاگفاش هم یه چرتی نوشته بود در مورد آخرزمان و ظهور شیطان و جیززکرایست. هرچند مطمئن نیستم اون موقع وبلاگ داشت یا نه، ولی به هر حال از همون جنس بود تیریپش.
چهارشنبه رفته بودم امیرکبیر
پسره رو جلو دانشکده شیمی دیدم
بعد 2 سال که ندیده بودمش
ارشد mba میخوند اونجا
خواستم برم پیشش حال و احوال کنم باهاش
و یه یادی هم از اون موقع بکنیم
و بعد با لحن خاصی احوال منسن رو بپرسم ازش
بخندیم و دمی خوش باشیم
ولی دیدم حوصله شو ندارم
گفتم کون لقش
طرفش هم نرفتم
از در حافظ اومدم بیرون و از چاراولی برگشتم خونه.
•
Shouldn't this motel
make its sign out of gold?
Make the letters a lot bigger?
The biggest out of all the motels?
And make that out of gold
That one, too
This should be a five-star-motel
'Cuz we're here
•
کیری
مثل کافه نادری
که آخر نفهمیدم مکانه یا مفهوم
•
ناگهان احساس کردم هزار سال گذشته است
خود را جوان تر از امروز حس میکردم
حس کردم دنیا خانه من است
و دینا از درونم عبور میکند
•
My mama said to get things done
you better not mess with major Tom