آدمها از آنچه در فیسبوک میبینید، داغونترند.
•
وقتی که او میتازد
ترسهایم فروکش میکنند
و تاریکی بار دیگر به روشنایی بدل میشود
از میان ابرها
سوار براسب سفیدش پرواز میکند
تا سرزمینی را آنسوی روشنایی پیدا کند
این شعر در سایتActioNext.com پیدا شده است.
ترسهایم فروکش میکنند
و تاریکی بار دیگر به روشنایی بدل میشود
از میان ابرها
سوار براسب سفیدش پرواز میکند
تا سرزمینی را آنسوی روشنایی پیدا کند
این شعر در سایتActioNext.com پیدا شده است.
•
شاید شما یادتون نیاد الان
ولی یه زمان نهچندان دوری، نصرالله رادش شده بود مرد شماره یک ایران
منظورم اینه، نقشی که الان محمدرضا گلزار و امثالش دارن تو جامعه، اون موقع اون داشت مثلا
سیستم کارش هم به این صورت بود که، موهاشو با ژل چرب میکرد و فرق بقل؛ گوشهی سمت چپش رو هم میداد پایین.
اون زمان که امینم و زدبازیای وجود نداشت، اصطلاحا به این مدل میگفت رپ
که اگه یادتون باشه بعدش هم یه مدت شایعه شد که رپیها رو میگیرن تو خیابون و اون هم یه چند سالی هیچ فیلمی بازی نکرد
(قضیه برا زمانیه که دخترها، مقنعههاشون چونه داشت و مانتو عقابی میپوشیدن)
ولی یه زمان نهچندان دوری، نصرالله رادش شده بود مرد شماره یک ایران
منظورم اینه، نقشی که الان محمدرضا گلزار و امثالش دارن تو جامعه، اون موقع اون داشت مثلا
سیستم کارش هم به این صورت بود که، موهاشو با ژل چرب میکرد و فرق بقل؛ گوشهی سمت چپش رو هم میداد پایین.
اون زمان که امینم و زدبازیای وجود نداشت، اصطلاحا به این مدل میگفت رپ
که اگه یادتون باشه بعدش هم یه مدت شایعه شد که رپیها رو میگیرن تو خیابون و اون هم یه چند سالی هیچ فیلمی بازی نکرد
(قضیه برا زمانیه که دخترها، مقنعههاشون چونه داشت و مانتو عقابی میپوشیدن)
•
امشب که دیدمت توی ایستگاه، تنها نشستی بودی
برای چند ثانیه زمان وایساد، مغزم نمیتونست تصویری رو که میبینه هضم کنه
اینو جدی میگم، میدونم معمولا تو کتابها اینجوری مینویسن، ولی جدی برای چند ثانیه هنگ کردم
فکر کردم اگه [daily dose of imagery] الان اینجا بود چه عکسی میتونست بگیره
واقعا ترکیب قشنگی بود، یعنی هر کس دیگه هم بود اونجا، جای تو؛ قشنگ میشد بههرحال
بخصوص که ایستگاه خالی بود، بارون هم داشت نم نم میومد
باورش سخته، ولی همهچیز بهطرز مسخرهای در نهایت کمال خودش بود
...
شاید شبهای زیادی پیش نیاد که تو تا اونوقت شب مجبور بشی بمونی
و من هم اتفاقا مونده باشم
و این وضعیت پیش بیاد
شاید میومدم پیشت اگه اتوبوس تجریش-انقلاب یهکم دیرتر میومد
یا حتی اگه تنها بودم اونموقع
میدونم بعدش احتمالا گند میخورد به فانتزی ه قضیه وقتی میخواستم زر بزنم
یا نهایتا همهچیز معمولی پیش میرفت
شب هم که میرسیدم خونه، اخبار ورزشی رو میدیدم و شام میخوردم و میخوابیدم.
برای چند ثانیه زمان وایساد، مغزم نمیتونست تصویری رو که میبینه هضم کنه
اینو جدی میگم، میدونم معمولا تو کتابها اینجوری مینویسن، ولی جدی برای چند ثانیه هنگ کردم
فکر کردم اگه [daily dose of imagery] الان اینجا بود چه عکسی میتونست بگیره
واقعا ترکیب قشنگی بود، یعنی هر کس دیگه هم بود اونجا، جای تو؛ قشنگ میشد بههرحال
بخصوص که ایستگاه خالی بود، بارون هم داشت نم نم میومد
باورش سخته، ولی همهچیز بهطرز مسخرهای در نهایت کمال خودش بود
...
شاید شبهای زیادی پیش نیاد که تو تا اونوقت شب مجبور بشی بمونی
و من هم اتفاقا مونده باشم
و این وضعیت پیش بیاد
شاید میومدم پیشت اگه اتوبوس تجریش-انقلاب یهکم دیرتر میومد
یا حتی اگه تنها بودم اونموقع
میدونم بعدش احتمالا گند میخورد به فانتزی ه قضیه وقتی میخواستم زر بزنم
یا نهایتا همهچیز معمولی پیش میرفت
شب هم که میرسیدم خونه، اخبار ورزشی رو میدیدم و شام میخوردم و میخوابیدم.